اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

امیر حسین جان دو سه روزه که میری باشگاه و تمرین. امروز ساعت یک و نیم مسابقه داشتی.تو مدرستون چهارم شدی.برگشتنی هم با امیرمحمد رفتین خونه بابابزرگ. دوست دارم مامانی.انشاالله تو مسابقه زندگیت اول شی گل مامان. بوووووووووووووس

سلام پسر شیطونم.امیرعلی جان امروز پایه تلویزیونو کشیدی و اونو رو خودت انداختی.بابا میگه دیدم صدای تلویزیون قطع شد و پشت بندش گریه امیر علی شروع شد تا میاد تو زیر تلویزیون بودی.خدا رو شکر به خیر گذشته مامان جان.پایه تلویزیونم ترک برداشته.خییییلی فضولی ها. اینم روزا مثل طوطی حرفامونو تقلید میکنی و هر روز ما رو عاشق تر از قبل میکنی. دیشب تولد محمد متین بود و کلییی بهت خوش گذشته.کلی هم شمع فوت کردی. دوست دارم.بووووووووووووووووس

سلام امیر علب جان.بالاخره میگی آب. الانم گفتی آب بده عاشقتم.پسر یک سال و چهار ماه و نیمه من...

سلام امیرمحمد جونم. یکی از ترسای قبلیت چراغ قرمز ایفون بود.که بالاخره تصویریش کردیم و رنگش عوض شد و سبز شد که دوستش داری. اما حالا ترس بعدیت اسکلته شبا کنار شوفاژ و پایین تخت میخوابی.میگی زیر تخت اسکلته.دقیقا جایی که امیر علی میخوابه.همین الانم که برات مینویسم موهام سیخ شده....